باران

برای زندگی بهتر

باران

برای زندگی بهتر

داستان ظهورو توسعه ایران ناسیونال -ایران خودرو -و پیکان در ایران

برای نشان دادن وضع صنعت و اقتصاد کشور در آن سالها بد نیست مروری بکنیم به بزرگترین واحد صنعتی بخش خصوصی به نام ایران ناسیونال که سازندة اتومبیل های سواری پیکان و اتوبوس و کامیون بود.این کارخانه طی 35 سالی که از افتتاح آن می گذرد با وجود تغییر مدیریت (از بخش خصوص به بخش دولتی) و تغییر نام (از ایران ناسیونال به ایران خودرو) و با آن که طی این سالهای طولانی از نظر تکنولوژی از رقیبان داخلی و خارجی خود عقب مانده معهذا موقعیت خودش را به عنوان بزرگترین کارخانه خودروسازی ایران و بیستمین کارخانه ی اتومبیل سازی جهان و اتومبیلی که بیش از سایر رقیبان خود خریدار و علاقمند و بازار سیاه دارد همچنان حفظ کرده است.در چنین شرایطی بد نیست ببینیم این کارخانه در چه شرایطی به وجود آمد، به وسیلة چه کسانی ساخته شد

برای نشان دادن وضع صنعت و اقتصاد کشور در آن سالها بد نیست مروری بکنیم به بزرگترین واحد صنعتی بخش خصوصی به نام ایران ناسیونال که سازندة اتومبیل های سواری پیکان و اتوبوس و کامیون بود.این کارخانه طی 35 سالی که از افتتاح آن می گذرد با وجود تغییر مدیریت (از بخش خصوص به بخش دولتی) و تغییر نام (از ایران ناسیونال به ایران خودرو) و با آن که طی این سالهای طولانی از نظر تکنولوژی از رقیبان داخلی و خارجی خود عقب مانده معهذا موقعیت خودش را به عنوان بزرگترین کارخانه خودروسازی ایران و بیستمین کارخانه ی اتومبیل سازی جهان و اتومبیلی که بیش از سایر رقیبان خود خریدار و علاقمند و بازار سیاه دارد همچنان حفظ کرده است.در چنین شرایطی بد نیست ببینیم این کارخانه در چه شرایطی به وجود آمد، به وسیلة چه کسانی ساخته شد و چگونه به چنین موفقیتی دست پیداکرد.در روز شنبه 24 اردیبهشت 1346 کارخانه اتومبیل سازی ایران در حضور شاه و شهبانو و عده ای از رجال مهم سیاسی و اقتصادی کشور افتتاح شد و احمد خیامی مؤسس و سهامدار بزرگ کارخانه گزارش مربوط به تولید پیکان و برنامه های آینده را به اطّلاع حاضران رساند. به موجب این گزارش کارخانة ایران ناسیونال با سرمایه ای در حدود چهل میلیون تومان به صورت زمین، اعتبار بانکی و ماشین آلات نو وکهنه تأسیس شد در حالی که فقط قادر بود روزانه ده دستگاه اتومبیل سواری و هفت دستگاه اتوبوس و کامیون مونتاژ کند.

آن روز با شنیدن این گزارش همه به هم می گفتند در شرایطی که کارخانه های اتومبیل سازی بزرگ جهان هر یک سالی چند میلیون دستگاه اتومبیل تولید می کنند و بازار ایران را هم در بست در اختیار دارند برادران خیامی چگونه می توانندد با تولید روزی 17 دستگاه اتومبیل و اتوبوس با آنها رقابت کنند؟ اما این کار غیر ممکن به صورت ممکن در آمد. فقط بعد از گذشت هفت سال در گزارشی که کارخانة ایران ناسونال در تاریخ 28 مهرماه 1353 از وضع کار و سرمایة آن شرکت در جراید چاپ کرد روشن شد که سرمایه اش به 579 میلیون و 125 هزار دلار رسیده! آیا این به سبب یک معجزة اقتصادی بود یا نبوغ برادران خیامی پیکان را به اوج رسانده یا شرایط خاصی که موجب شد در روز افتتاح این کارخانه حسین دانشور هنر پیشه پیشین سینما، دوست صمیمی اردشیر زاهدی و فرد مورد اعتماد اسدالله علم وزیر دربار به نمایندگی از سوی کارگران ایران ناسونال به حاضران در مراسم خیر مقدم بگوید سبب رونق شد. پس بد نیست کار این کارخانه را از ابتدا پیگیری کنیم تا ببینیم کدام یک از این عوامل مؤثر بوده است.

در سال 1303 خورشیدی در خانواده سید ابولقاسم خیامی، مرد روحانی مشهدی، که همیشه شال سبزی به سر می بست پسری به دنیا آمد که نامش را احمد گذاشتند. سید ابولقاسم از هفت سالگی احمد را به مدرسه فرستاد به این امید که درس بخواند و طبق سنت آن روزگار، کارمند دولت و حقوق بگیر شود. امّا احمد عاشق کارهای صنعتی به خصوص سر و کلّه زدن با اتومبیل بود.همین که از مدرسه بیرون می آمد یک لنگ می گرفت و به شست و شوی اتومبیل های کوچه خیابانها می پرداخت و با به دست آوردن پول از این راه به بودجة خانواده کمک می کرد. کمی که بزرگتر شد چند آچار و پیچ و مهره و گاز انبر خرید و در کوچه خیابان ها تعمیر های سادة اتومبیل را هم انجام می داد.

بعضی ها ادعا می کردند لنگی را که احمد خیامی در نوجوانی با آن به شستشوی اتو موبیل می پرداخت در خانة مجلل سة هزار متری اش واقع در انتهای زعفرانیه به چشم دیده اند که در اتاقش آویزان کرده و به آن افتخار می کرد. امّا دیگران ادعا می کنند چنین لنگی وجود نداشته امّا خاطرة اتومبیل شویی های نوجوانی همیشه در ذهن خیامی زنده بود و او همواره با افتخاار می گفت که در سرمای زمستان مشهد گاه آن قدر روی اتومبیل ها کار می کرد که دستهایش ترک می خورد و او ناچار می شد پیه داغ کرده روی آن بریزد تا زخم آن التیام پیدا کند.

مردان خود ساخته از این خاطره ها زیاد دارند و احمد خیامی مردی خود ساخته و خاکی بود.

از دوچرخه سواری تا خودروسازی

هرکس کاری را شروع می کند امییدش رسیدن به اوج موفقیت در آن کار است. اما بدون پیمودن پله های ترّقی آسان نیست. بسیاری از کسان در همان مراحل نخستین از طی این راه سخت و سنگلاخی باز می مانند و در همان پلّه های نخستین درجا می زنند.

موفقیّت در همه جا به خصوص کشور ما عوامل چندی را لازم دارد که بدون جمع شدن همة آن ها نمی توان به هدف رسید. احمد خیامی کارش را در رشتة اتومبیل با عشق و پشتکار شروع کرد. روزی که در خردسالی نخستین دوچرخه اش را تهیه کرد همة عشق و علاقه اش آن بود که یک موتور سیکلت را جانشین آن کند. وقتی توانست یک موتور سیکلت کهنه را به صورت نقد و اقساط خریداری کند چشمش به اتومبیل های معدودی بود که در آن سالهای بعد از شهریور 1320 و اشغال کشور به وسیلة منافقین از خیابانهای مشهد عبور می کردند.در آن زمان اتومبیل یک وسیلة اشرافی محسوب می شد و قیمت آن بسیار گران بود. احمد نمی توانست با پولی که از حمل با به وسیلة موتور سیکلت یا کرایه دادن آن به نوجوانان به دست می آورد اتومبیلی خریداری کند. امّا به زودی توانست با شستشوی اتومبیل در خیابان های مشهد و تعمیر اتومبیل هایی که در کنار خیابان ها از حرکت باز می ماندند با موتور اتومبیل آشنا شود و بعد ها تا روزی که توانست نخستین اتومبیل عمرش را تهیه کند در گاراژهای مشهد به کار تعمیر اتومبیل بپردازد.عشق احمد خیامی به اتومبیل آنقدر زیاد بود که سالهای بعد که در کارخانه اش پانزده هزار کارگر و کارمند کار می کردند و تولید سالانه پیکان به یکصد و پنجاه هزار رسید هر وقت اتومبیل خودش یا نزدیکانش عیب و ایراد پیدا می کرد در مقابل چشم کارگران و راننده ها کتش را میکند، آستین هایش را بالا می زد و مشغول تعمیر اتومبیل می شد و الحق این کارفرمای بزرگ صنایع اتومبیل سازی کشور از هر مکانیسین متخصصی بهتر از عهدة کار بر می آمد. او عاشق این ماشین چهار چرخ موسوم به اتومبیل بود و برایش هیچ لذّتی بالاتر از زمانی نبود که با پیچ و مهره های آن کار می کرد.در گفتگویی که جندی قبل با یک مهندس ساختمان که دوست و همشهری و خویشاوند احمد خیامی بود در بارة پشتکار او داشتیم. می گفت گاهی که در زمستان قرار می گذاشتیم ساعت شش یا هفت صبح سر ساختمان های نیمه تمام کارخانی ایران ناسیونال در جادّة کرج برویم، او ساعت چهار یا پنج صبح به در خانة من می آمد. وقتی می گفتم در این ساعت روز هوا تاریک است و نمی شود کاری انجام داد، باز روزهای بعد در همین ساعت می آمد و در سرمای سرد زمستان یکی، دو ساعت در داخل اتومبیل منتظر می ماند تا وقت حرکت فرا رسد.او در تابستان نوعی دیگر عمل می کرد. در گرمای سوزان تیر و مرداد همین که می دید کارگر های ساختمانی دچار عطش هستند سوار اتومبیل می شد به سرعت به کرج می رفت و قالب های یخ و نوشابه می خرید. البته این مربوط به اوایل کارش بود که هنوز کارخانه وسایل و امکانات زیاد نداشت.این ها نمونه هایی از عشق و پشتکار احمد خیامی بود. امّا آیا برای موفقیت همین دو عامل کافی است؟ بسیار هستند کسانی که عشق و علاقه را با پشتکار به حدّ کمال دارند امّا موفق نمی شوند. پس عوامل دیگری هم لازم است که از جمله آن ها باید از شانس و ارتباطات یاد کرد. یکی از شانسهای زندگی احمد خیامی آن بود که در جریان کارش به عنوان راننده و تعمیر کار با فریدون سودآور نماینده فروش اتومبیل ها و اتوبوس های مرسدس بنز و همچنین سازندة کامیون های خاور آشنا شد. عشق و علاقه و پشتکار و ابتکار احمد خیامی سبب شد که سودآور که مردی موفق و ثروتمند و مشهور بود و به عنوان داماد حاج حسین آقا ملک با مقامات بالا ارتباط داشت، احمد خیامی کارگر را به عنوان یک دوست و همکار پذیرفت و تا زمانی که خود احمد خیامی به صورت یک کارفرمای موفق در آمد از او حمایت و به افرادی چون اردشیر زاهدی معرفی کرد.

احمد خیامی در مسیر خودرو سازی

مردان خود ساخته در طول عمر خود دست به کارهای متعدد می زنند و نا کام می مانند اما ناگهان در میان آن همه کار یکی با موفقیت همراه می شود و با آن به هدف می رسند. احمد بعد از مدّت ها ماشین شویی، کرایه دادن دوچرخه و موتورسیکلت، آوردن اتومبیل از تهران به مشهد و کار در تعمیر گاه خیام برادران خیامی در مشهد به این نتیجه رسید که در زادگاهش بیش از این امکان ترقی برایش وجود ندارد. گاراژ و تعمیر گاهش را به برادر کوچک ترش محمود سپرد و در آستانة سی سالگی عازم تهران شد.در آن زمان در تهران کسانی بودند که اتاق اتوبوس می ساختند مانند اتوبوس شمس العماره، اتوبوس ایران پیما. اینها شاسی اتوبوس را از خارج وارد می کردند و با چوب و آهن و ارّه و چکش برای آن اتاق می ساختند و از قضا خوب هم می ساختند. نام بعضی از این اتوبوس ها کادیلاکی بود. به سبب آن که قسمت عقب اتوبوس را به شکل عقب اتومبیل کادیلاک که در آن زمان خیلی معروف بود در می آوردند و همچنین اتوبوس هایی بودند که به با دماغ و بی دماغ معروف بودند.احمد شیفتة کار این صنعتگران با ذوق شده بود، کسانی که صنایع دستی را جایگزین یک کار کاملاً صنعتی کرده بودند. آرزو داشت خودش هم دست به چنین کاری بزند امّا این کار پول لازم داشت و احمد پول نداشت. پس تصمیم گرفت کاری بکند که احتیاج به سرمایة بسیار زیاد نداشته باشد.احمد خیامی طی مدّتی که برای رساندن اتومبیل های مارک های مختلف از تهران به مشهد و همچنین زمانی که در تعمیر گاهش در مشهد روی اتومبیل های مختلف کار کرده بود متوجه شد که وقتی موتور اتومبیلی خراب می شود اولین کار یک تعمی کار آن است که قطعة معیوب را با یک قطعة سالم عوض کند. فروشندگان قطعات یدکی که از آن موضوع اطّلاع دارند آن قطعات را چند برابر ارزش واقعی می فروشند، صاحبان اتومبیل ها و تعمیر کاران هم که می دانند که تا وقتی آن قطعه عوض نشود اتومبیل به صورت یک دستگاه بی مصرف در می آید آن قطعه را به هر قیمت که عرضه کنند، می خرند.احمد که سرمایه اندکش اجازه نمی داد اتاق اتوبوس بسازد ویا یک تعمیرگاه مجهّز در تهران تأسیس کند تصمیم گرفت یک مغازه کوچک فروش قطعات ولوازم یدکی اتومبیل افتتاح کند. از یکی از آشنایان به نام آقای نیکبخت یک مغازی کوچک در خیابان اکباتان اجاره کرد یک تابلو بزرگ با عنوان فروشگاه تضامنی برادران خیامی بالای آن زد و به فروش قطعات یدکی اتومبیل پرداخت.احمد خیامی بعدها دربارة آن تابلوی مطنطن و عنوان کمی عجیب آن گفت: به غیر از برادران نمازی و برادران کاشانچی و فریدون سود آور که قبلاً با آنها کار کرده بودم و به من اعتماد داشتند بقیة نماینده های اتومبیل حاضر می شدند جنس نسیه بدهند. تهران آن زمان نمایشگاه انواع اتومبیل های کشور های مختلف بود. من برای آن که خریداران را به سوی مغازه جلب کنم ناچار بودم قطعات و لوازم همة اتومبیل ها را بفروشم. انتخاب عنوان " شرکت تضامنی برادران خیامی" به کارم اهمّیّت می داد هم به عنوان شرکت تضامنی به فروشنده ها نشان می دادم که شرکت فقط در حد سهام مسؤول بدهی هایش نیست و آن ها می توانند برای وصول مطالبات خود از سایر دارایی های برادران خیامی هم اقدام کنند.خوشبختانه فروشنده های قطعات یدکی مارکهای مختلف اتومبیل هرگز برای وصول مطالبات خود ناچار به اقدام نشدند. کار شرکت تضامنی برادران خیامی خیلی زود و خیلی زیاد گرفت به طوری که یکی یکی مغازه های اطراف و اتاق های طبقات بالای ساختمان را اول اجاره و بعد خریداری کرد. از یک مهندس آرشیتکت خواست با آهن بندی و تغییر دکوراسیون طبقی اول را تبدیل به یک فروشگاه بزرگ و طبقات بالا را تبدیل به آپارتمان های دفتری بکند. رونق کار فروشگاه آنقدر زیاد بود که او تعدادی کارمند و ویزیتور و فروشنده استخدام کرد.این فروشگاه بعدها به نام "پی.ال.پی" به صورت یکی از بزرگترین قطعات یدکی اتومبیل در ایران در آمد درآمدرش آن قدر زیاد بود که احمد می توانست تا آخر عمر در ناز و نعمت زندگی کند امّا هدف احمد خیامی این نبود او آرزوهای دور و دراز داشت.

نخستین ابتکار ها

درآمد احمد خیامی از فروش قطعات یدکی اتومبیل در فروشگاه خیابان اکباتان زیاد بود با گرفتن نمایندگی لاستیک "کنیتانتال" و باتری "دنا" و بعضی قطعات دیگر از خارج زیادتر شد به طوری که تصمیم گرفت به آرزوی دیرینه اش در مورد ساختن اتاق اتوبوس جامه عمل بپوشاند.قطعه زمینی در جادة کرج بین جادة مخصوص و اتوبان کرج به قیمت متری یک تومان خرید، یک سالن بزرگ در آنجا ساخت و وسایل کار ساخت اتاق اتوبوس را در آنجا نصب کرد. شکل این سالن شبیه پروانه بود به این سبب اسم آن را سالن شاپرکی گذاشتند-کارگران قدیمی ایران ناسیونال حتماً این بنا را که نخستین بنا در زمین کارخانه بود به خاطر می آورند-آن گاه از فریدون سودآور نمایندة مرسدس بنز در ایران شاسی اتوبوسهای مرسدس بنز را می گرفت و روی آن ها اتاق می ساخت.این کار تا اینجا تازگی نداشت. در آن زمان در تهران عدة زیادی به ساختن اتاق های اتوبوس اشتغال داشتند. و الحق اتاق های قشنگی هم می ساختند. اتاق هایی که در ظاهر با اتاق های ساخت خارج فرق نداشت، پس احمد تصمیم گرفت برای جلب خریدار دست به ابتکار هایی بزند.احمد خیامی طی مدتی که اتومبیل های مختلف را از تهران به مشهد می برد. در بازگشت همین مسیر را به وسیلة اتوبوس طی می کرد اغلب مشاهده می کرد کودکان خردسال یا مردان و زنان سالخورده یا بیماران با خواهش و التماس از راننده تقاضا می کنند:"آقا... بی زحمت چند دقیقه نگهدارید... و راننده با غر و لند نگه می داشت و مسافر شرمزده زیر یک درخت یا پشت یک دیوار خودش را سبک می کرد. ایران کشور وسیعی است فاصلة بین شهر های بزرگ بسیار زیاد است در آن زمان آبادی ها بسیار دور از هم بودند و این گرافتاری مسافران همة خطوط اتوبوس رانی کشور بود.بعد ها که احمد به هواپیما نگاه می کرد با خود می اندیشید مسافران آن ها در موارد اضطراری چه می کنند. حتماً به خلبان نمی گویند: "آقا لطفاً یک گوشه نگه دارید.... " هواپیما ها برای این کار ها هم مجهّز شده اند. پس چرا او در اتوبوس این کار را نکند؟ بعد از کمی فکر در قسمت انتهایی اتوبوس ها یک دستشویی و توالت کوچک درست کرد.این کار مثل تخم مرغ کریستف کلمب ساده بود امّا یکی باید شروع می کرد. احمد این فکر را کرد و با همین فکر خریداران اتوبوس او چند برابر شد. این کار به شرکت های مسافربری دلیلی برای تبلیغ و جلب مشتری می داد. وقتی اتاق سازهای دیگر از این کار او تقلید می کردند احمد یک قدم دیگر برداشت و در گوشه ای از اتوبوس یک یخچال نصب کرد تا مسافران در سفرهای طولانی از نوشابة خنک استفاده کنند و بعد ها به همان نسبت که کارش رونق پیدا می کرد قدم های دیگری بر می داشت. به جای به کار گیری چکش و ارّة معمولی وسایل برقی و ماشینط به کار می برد. چند متخصص اتاق سازی از آلمان آورد. به جای رنگ کردن اتوبوس با قلم مو اتاق رنگ درست کرد. در این اتاق، اتوبوس وارد می شد و رنگ پاش های برقی همه جایش را به طور مساوی رنگ می کردند در کنار سالن شاپرکی یک سالن برای ساخت صندلی های راحت مخصوص اتوبوس ساخت تا مسافرانی که چندین ساعت روی صندلی می نشینند احساس ناراحتی نکنند. این کارگاه صندلی سازی بعد ها الهام بخش او در ساختن نخستین کارخانه بزرگ مبل سازی ایران به نام "مبلیران" شد.

اول کارگران، بعد خانواده

در میان مردان خودساخته هستند کسانی که وقتی از زندگی سخت به مراحل بالا رسیدند اعتقاد پیدا می کنند حال که خودشان سختی کشیدند تا به رفاه رسیدند دیگران نیز به نوبة خود باید چنین مراحلی را بگذرانند. احمد خیامی از این گروه نبود عقیده داشت تا حدی که برایش امکان دارد باید از فشار وسختی زندگی دیگران کم کند.او می دانست نخستین آرزوی هر کارگر و کارمند ایرانی داشتن یک سرپناه و نجات از خانه به دوشی است. خودش هم این آرزو را داشت به این سبب همین که کارش در فروشگاه های قطعات یدکی خیابان اکباتان و کارگاه ساخت اتاق اتوبوس جادة کرج رونق پیدا کرد به فکر ساختن خانه برای کارگران و کارمندانش افتاد.زمینی در اراضی نیروی هوایی در شرق تهران خرید. از یک مهندس دوست و همکارش خواست در آنجا برای کارگران و کارمندانش خانه سازی کند. در آن تاریخ یعنی اواخر دهة سی و اوایل دهة چهل خورشیدی در ایران سابقه نداشت یک کارفرما در بخش خصوصی برای کارکنانش خانه بسازد. به این سبب این مجتمع مسکونی که به 16 دستگاه معروف شد در میان مردم و کارگران و حتی کارفرمایان چنان شهرتی برای احمد خیامی به وجود آمورد و اعتبار او را میان هم صنفانش چنان بالا برد که یک تشکیلات عظیم روابط عمومی هم نمی توانست از عهدة این کار برآید.امّا با این همه احمد به فکر خودش و لذّت بردن از زندگی نبود، بعد از کارگران به فکر خانواده اش افتاد.

ما ایرانی ها سنت خوبی داریم که امیدواریم آن را در نسلهای آینده نیز هم چنان حفظ کنیم و آن گرامی شمردن خانواده است. پدران و مادران وظیفة خود می دانند وسیلة تحصیل فرزندان خود را تا آخر فراهم کنند و حتی کمک به تهیة وسایل ازدواج آن ها را از وظایف خود می دانند. متقابلاً وقتی پدر و مادر به سن کهولت رسیدند فرزندانشان آنها را تنها نمی گذارند. همان طور که وقتی در خانواده یک نفر موفق شد دست خویشان و آشنایان را میگیرد و آنها را بالا می کشد. در غرب متمدّن چنین سنتهایی وجود ندارد یا دست کم عمومیت ندارد.احمد که در این زمان مراحل اولیة موفقیت را پیموده بود به فکر خانواده اش افتاد. از پدر و مادرش خواست نزد او به تهران بروند، امّا آنها حاضر نشدند مشهد را ترک کنند. احمد در حد امکان برای آن ها زندگی راحتی در مشهد فراهم ساخت. برادر کوچکترش مسعود کم سن و سال بود و به تحصیل اشتغال داشت. از محمود که پنج سال از او کوچکتر بود خواست گاراژ و تعمیر گاه مشهد را برچیند و خودش به اتفاق بعضی از کارگران که به نظرش متعهد و متخصص و قابل اتماد هستند به تهران برود.احمد برای آینده نقشه های بسیاری در سر داشت که برادرش محمود می توانست در پیاده کردن آن برنامه ها مدد کارش باشد

در به در دنبال یک اتومبیل ایده آل

محمود خیامی پس از مدّتی کوتاه با همة کارهای فروشگاه قطعات یدکی اتو موبیل و کارگاه ساخت اتاقهای اتوبوس آشنایی پیدا کرد و فروشنده ها و خریداران را شناخت. احمد وقتی دید او به کارها تسلط پیدا کرده تصمیم گرفت تشکیلاتش را به برادر کوچکترش بسپارد و به مسافرت دور دنیا برود. او این سفر را از دو نظر لازم داشت; یکی آنکه کارخانه های بزرگ اتوموبیل سازی جهان را از نزدیک ببیند و از طرز کارشان آگاه شود و دیگر آنکه از میان آن همه مدل های گوناگون یک اتوموبیل سواری مناسب را برای مونتاژ در ایران انتخاب کند.در این سفر دو نفر از دوستان و همراهان احمد خیامی او را همراهی می کردند. اول به ایتالیا رفت، کارخانه های اتو موبیل سازی فیات و لانچیا توجه او را جلب کرد به خصوص مجذوب عظمت کارخانة فیات و تنوع تولیداتش شد. فیات در ایران نماینده داشت. برادران کاشانچی ( علی و حسن کاشانچی ) فیات 110 را در ایران مونتاژ می کردند اما کلیة قطعات این اتوموبیل در ایتالیا ساخته و در ایران به هم وصل می شد و چون احمد خیامی مدتی نمایندگی فیات را در مشهد داشت و بردران کاشانچی به او خیلی کمک کرده بودن فکر می کرد به راحتی بتواند با آنها سر مونتاژ فیات در ایران کنار بیاید.به خصوص آن که آنها تا این زمان هنوز به وارد کردن "پرس" های مورد نیاز کارخانه برای ساختن تنة اتوموبیل و قطعات لازم برای مونتاژ اقدام نکرده بودند و دولت هم به آنها فشار وارد می کرد که وضع کارخانه را مشخص کنند.احمد خیامی از ایتالیا به اسپانیا رقت. در آن زمان کارخانه اتوموبیل سازی فورد آمریکا در اسپانیا اتوموبیل های کوچکی به نام "فی یستا" تولید می کرد که اسپانیایی ها به آن اتومبیل هزار و یک شب لقب داده بودند علّت این نامگذاری آن بود که گفته می شد که این کارخانه در هزار و یک روز ساخته شده است. خیامی این اتومبیل را هم پسندید و آن را در اولویت قرار داد.خیامی از اسپانیا راهی آلمان، فرانسه، انگلستان، سوئد و آمریکا شد. او از کارخانه های اتوموبیل سازی فولکس واگن، مرسدس بنز، دکا و آلمان، پژو، سیتروئن، رنو فرانسه و کارخانة "روتس" سازندة اتوموبیل های هیلمن، آرو و آونجر و همچنین از جاگوار در آن کشور بازدید کرد و بیش از همه مجذوب فولک واگن و مرسدس بنز شد.در سوئد هم اتو موبیل های "ساپ" و "ولوو" توجهش را جلب کرد.یکی از دوستان و همکاران احمد خیامی که در این سفر او را همراهی می کرد می گفت : احمد از این سفر تجربیات فراوانی اندوخت او که تا این زمان فقط در شهر های مشهد و تهران اقامت کرده و تعمیر گاه ها و کارگاه های این دو شهر را دیده بود. از مشاهده کارخانه های بزرگ اتوموبیل سازی اروپا و آمریکا با ده ها و صد ها هزار کارگر و کارمند چنان به هیجان امده بود که دائم در حال برنامه ریزی بود که در ایران یک کارخانة اتوموبیل سازی بزرگ تأسیس کند.در بازگشت به ایران اطرافیان خیامی انتظار داشتند اعلام کند که قصد مونتاژ فیات یا فی یستا یا ولوو یا یک اتوموبیل آلمانی یا فرانسوی را دارد اما ب کمال تأجب شنیدند که وی می خواهد اتوموبیل "آرو" از محصولات کارخانة اتوموبیل سازی "روتس" انگلستان را مونتاژ کند. "روتس" در آن زمان یک کارخانة اتوموبیل سازی ورشکسته بود و خیامی در بازدید از آن کارخانه به تولیدات آن از همه کمتر امتیاز داده بود.

یکی از دوستان نزدیک خیامی تعریف می کرد وقتی ان خبر را شنیدم گفتم :

-- مگر خودت نگفتی "روتس" یک کارخانة ورشکسته است پس این انتخاب چه معنی دارد؟
او در حالی که در قیافه اش اثری از اندوه دیده می شودجواب داد:
-- در زندگی انسان همیشه مختار نیست هر کاری را که می خواهد انجام بدهد.
بعد بلافاصله اعتماد به نفس خودش را بدست آورد و گفت به زودی خواهی دید من این مدل ورشکسته را به یکی از معتبرترین اتوموبیل های جهان تبدیل می کنم.

چرا ایران ناسیونال، چرا پیکان

اولین کار احمد خیامی بعد از انتخاب اتوموبیل انگلیسی "آرو" برای مونتاژ تأسیس یک شرکت بود. شرکت نام و سرمایه می خواست. نامی که او برای کارخانة اتوموبیل سازی اش انتخاب کرد "ایران ناسیونال" بود که امروز به ایران خودرو تغییر نام داده است و با آرم یا علامت گردونه ای باستانی که به وسیلة اسب کشیده می شد.امروزه شاید کمتر کسی بداند چرا خیامی این نام را برای کارخانة اتوموبیل سازی اش انتخاب کرده. یکی از همکاران سابق او در این باره چنین گفت : بعد از شهریور 1320 و اشغال کشور به وسیلة متفقین و آزادی فعالیت سیاسی، جوانان هم به سیاست علاقه پیدا کردند، امّا بیشتر آنها به ویژه روشنفکران و افراد وابسته به طبقات محروم جامعه به عضویت حزب توده در آمدند. حزب توده یک حزب دست چپی متمایل به سیاست های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. امّا احمد خیامی با آن که از طبقات پایین جامعه بود و در جوانی محرومیت ها کشیده بود تمایلات ملی گرایانه داشت. به این سبب در شعبة مشهد حزب "ایران" نام نویسی کردو در تمام سال های بعد از شهریور 1320 تا بیست و هشت مرداد 1332 که فعالیت احزاب آزاد بود در آن حزب فعالیت می کرد و چون جوانی ورزشکار بود و بارها می شد او را در صف اول مبارزة بین احزاب و زد و خورد گروه های مختلف سیاسی دید.حزب ایران یک حزب کوچک ملّی بود که رهبران و اعضای آن طرفدار دکتر محمد مصدق بودند و وقتی نهضت ملی کردن صنعت نفت آغاز شد همگی به عضویت جبهة ملی در آمدند و در حقیقت ستون اصلی جبهة ملی را تشکیل دادند.بعد از 28 مرداد 1332 بسیاری از اعضای حزب ایران گرفتار، محکوم و زندانی شدند امّا احمد مشکلی پیدا نکرد او در زمان جوانی کمنام بود که بین مشهد و تهران فعالیت می کرد. بعد از 28 مرداد به کلی از سیاست کناره گیری کرد امّا تمایلات ملی گرایانه خودش را از دست نداد به این سبب وقتی برای کارخانه به دنبال اسم می گشت نام ایران ناسیونال را انتخاب کرد، ایران به سبب تمایل به حزب ایران و ناسیو نال یا ملی به سبب عضویتش در جبهة ملّی.در مورد اتوموبیل هم او نام "آرو" را نپسندید و تصمیم گرفت برای آن مارک اتوموبیل کارخانة "روتس" انگلستان یک نام ایرانی انتخاب کند. کلمة "آرو" در فارسی به معنی "تیر"، "خدنگ" و "پیکان" آمده. او در میان این کلمات پیکان را پسندید. با خواندن این نام، انسان کمتر به یاد تیر و خدنگ و نیزه می افتد به خصوص که امروز شخص تا نام پیکان را می شنود یک اتوموبیل در نظرش مجسم می شود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد