باران

برای زندگی بهتر

باران

برای زندگی بهتر

رضا شاه خائن !!!!

« یادش به خیر، ملاقاتی داشتم با پروفسور حسابی (پدر علم فیزیک ایران) - که خدایش رحمت کند - می گفت: "وقتی خواستم دانشگاه تهران را تاسیس کنم با وساطت یکی از دوستان وقت ملاقاتی از وزیر معارف وقت گرفتم، پس از توضیح طرح، وزیر معارف از من پرسید: "دانشگاه بسازید که چه بشود؟" و من عرض کردم: "دکتر و مهندس ها که برای تحصیل به فرنگ می روند، در مملکت خودمات تربیت کنیم." و او پاسخ داد: "تربیت دکتر و مهندس برای ما صد سال زود است و باید فرنگی ها برای ما اینکار را بکنند." متاثر از کوته فکری وزیر معارف و ناامید از انجام رسالتی که بر دوش داشتم از دفتر وزیر خارج شدم، رفیق شفیق که آزدگی مرا دید برای تسلی خاطر گفت: " من می توانم از اعلیحضرت (رضا خان) برایت وقت ملاقات بگیرم مشروط به اینکه وزیر معارف نفهمد که من این وساطت را انجام داده ام!" وقت ملاقات با رضا شاه تعیین شد، برای او طرح تاسیس دانشگاه تهران را شرح دادم، و شاه پرسید "که چه شود؟" عرض کردم، به جای آنکه جوانان ما به فرنگ بروند در مملکت خودمان دکتر و مهندس آموزش دهیم و رضا شاه باز پرسید" که چه شود؟" و عرض کردم: " این جاده ها و راه آهن را آلمان ها می سازند! مهندسین خودمان آن را بسازند و ... شاه بسیار استقبال کرد و گفت بروید طرحتان را بنویسید به مجلس می گویم رای بدهد! و من از همان شب شروع به نگارش طرح دانشگاه کردم. فردای آنروز از دربار به در خانه ام آمدند، تعجب کردم که با من چه کار دارند، دیدم یکصد هزار تومان پول فرستاده اند که اعلیحضرت فرموده اند، کارتان را شروع کنید و طرحتان را نیز بنویسید. و این همان مبلغ خرید زمین دانشگاه تهران است و کار ساخت و ساز همزمان با نوشتن طرح آغاز شد.
نظرات 1 + ارسال نظر
ظطی سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:33 ب.ظ

حالا چرا خائن؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد