-
راهکار مدیریتی
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 15:53
مدیر و 10 نفر از کارکنانش از طناب بالگردی که در صدد نجات آنها بود، آویزان بودند. طناب آنقدر محکم نبود که بتواند وزن هر یازده نفر را تحمل کند. کمک خلبان با بلندگوی دستی از آنها خواست که یک نفرشان داوطلب شود و طناب را رها کند. البته، داوطلب شدن همانا و سقوط به ته دره همان. و به ظاهر کسی حاضر نبود داوطلب شود. دراین...
-
تصمیم گیری بر اساس افکار دیگران
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 15:16
مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت. چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند. کارش بالا...
-
وقت کافی برای عزیزان
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 16:05
در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه میکردند. زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا میرود پسر من است . مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی میکرد اشاره کرد . مرد نگاهی به ساعتش انداخت و...
-
مدیریت
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 15:58
مدیریت خود - فکر کنید... باید راه بهتری وجود داشته باشد! - اقدام کنید. - جرات داشته باشید، کمی ریسک هم لازمه زندگی است. - نگرش مثبت نتیجه بخش است. - در تنظیم اولویت ها شهامت داشته باشید. مدیریت خانواده - وقتی زن شما به شما می گوید که سردرد دارد، احتمالا منظور این است که به او بی توجهی می کنید، به او آسپیرین ندهید....
-
درسی زیبا از ادیسون
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 15:46
ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد... این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود . در همین روزها بود که نیمه های شب از...
-
رضا شاه خائن !!!!
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 16:31
« یادش به خیر، ملاقاتی داشتم با پروفسور حسابی (پدر علم فیزیک ایران) - که خدایش رحمت کند - می گفت: "وقتی خواستم دانشگاه تهران را تاسیس کنم با وساطت یکی از دوستان وقت ملاقاتی از وزیر معارف وقت گرفتم، پس از توضیح طرح، وزیر معارف از من پرسید: "دانشگاه بسازید که چه بشود؟" و من عرض کردم: "دکتر و مهندس ها...
-
باغ انار
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 14:31
زمانی که بچه بودیم، باغ انار بزرگی داشتیم که ما بچهها خیلی دوست داشتیم، تابستونا که گرمای شهر طاقت فرسا میشد، برای چند هفتهای کوچ میکردیم به این باغ خوش آب و هوا که حدوداً ۳۰ کیلومتری با شهر فاصله داشت، اکثراً فامیلهای نزدیک هم برای چند روزی میومدن و با بچههاشون، در این باغ مهمون ما بودن، روزهای بسیار خوش و...
-
بخشش
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 14:28
پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفت. به علت بی توجهی یک لنگه کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتاده بود. مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردند. ولی پیرمرد بی درنگ لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداخت. همه تعجب کردند. پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف می شود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال...
-
آرامش
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 14:27
پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ. پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما...
-
کامیون حمل زباله
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 17:21
روزی سوار یک تاکسی شد م ، و به سمت فرودگاه رفتم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین درست در جلوی ما از جای پارک بیرون پرید. راننده تاکسی محکم ترمز گرفت. ماشین سر خورد، و دقیقاً به فاصله چند سانتیمتر از ماشین دیگر متوقف شد! راننده ماشین دیگر سرش را ناگهان برگرداند و شروع کرد به فریاد زدن....
-
سی ثانیه پای صحبت آقای برایان دایسون
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 17:19
مدیر اجرائی اسبق در شرکت کوکاکولا هیچوقت از ریسک کردن نهراسیم. چرا که به ما این فرصت را خواهد داد تا شجاعت را یاد بگیریم. فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید... جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشهای...
-
به یاد داشته باشیم
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 15:10
انسان ها به شیوه ی هندیان بر سطح زمین راه می روند. با یک سبد در جلو ویک سبد در پشت. در سبد جلو ,صفات نیک خود را می گذاریم .در سبد پشتی ,عیبهای خود را نگه می داریم . به همین دلیل در طول روزهای زندگی خود ,چشمان خود را بر صفات نیک خود می دوزیم وفشارها را درسینه مان حبس می کنیم . در همین زمان بیرحمانه , در پشت سر همسفرمان...
-
دوست یا دشمن
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 15:01
مارها قورباغه ها را میخوردند و قورباغه ها غمگین بودند. قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند ، لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند ، لک لک ها گرسنه ماندند و شروع به خوردن قورباغه ها کردند! قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند ، عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواستار بازگشت مارها شدند ،...
-
نمک شناس
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 14:44
او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى باهم نشسته بودند و گپ مى زدند. در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لا یموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم ، بیاید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد. البته دسترسى به...
-
مبارزه با شهوت
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 16:01
شبی طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت : شام چه داری ؟؟! طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد . از آن طرف چون این...
-
شرط بندی
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 14:19
یک روز خانم مسنی با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگترین بانک کانادا مراجعه نمود و حسابی با موجودی 1 میلیون دلار افتتاح کرد . سپس به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است شخصاً مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند . و طبیعتاً به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده گذاری کرده بود ، تقاضای او مورد پذیرش قرار گرفت . قرار ملاقاتی با مدیر...
-
سنجش عملکرد
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 14:17
پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی . مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد . پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که...
-
راز موفقیت افراد خوش شانس
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 12:06
همگی ما افرادی را دیدهایم که همیشه خوششانس هستند. این افراد کسانی هستند که همواره موانع را از پیشپا برداشته و بسیار کمتر از دیگران ناامید میشوند و به نظر میرسد که موفقیت، راحتتر به سمت آنها میآید. گویی موقعیتهای خوب مرتبا به آنها روی میآورد البته آنها سخت کار میکنند، اما این توضیح کاملی در مقابل رفتار...
-
قورباغه پخته
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 11:54
سالها پیش ، آزمایشی توسط دانشمندان زیست شناسی انجام شد که نتیجه ی آن حتی مورد استفاده ی تئوری سازان جامعه شناسی نیز قرار گرفت. در این آزمایش بار اول دانشمندان یک قورباغه زنده را در یک ظرف آب در حال جوشیدن انداختند.شدت شوک وارد شده به قورباغه بحدی بود که با جهشی سریع از ظرف حاوی آب در حال جوشیدن بیرون افتاد. دانشمندان...
-
خلاقیت
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 15:16
ساختمان کتابخانه انگلستان قدیمی بود و تعمیر آن نیز فایده ای نداشت. قرار بر این شد کتابخانه جدیدی ساخته شود. اما وقتی ساخت بنا به پایان رسید، کارمندان کتابخانه برای انتقال میلیون ها جلد کتاب دچار مشکلات دیگر شدند . یک شرکت انتقال اثاثیه از دفتر کتابخانه خواست که برای این کار سه میلیون و پانصد هزار پوند بپردازد تا این...
-
گفتگوی شتر و فرزندش
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 15:13
آورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت وگویی به شرح زیر صورت گرفت: بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است. آیا می تونم ازت بپرسم؟ شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟ بچه شتر: چرا ما کوهان داریم؟ شتر مادر: خوب پسرم. ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا...
-
برای زندگی کردن زنده ایم
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 14:49
زن سالمندی شوهرش را از دست داده بود. غم فوت شوهر و تغییر رفتار اطرافیان نسبت به زن باعث شده بود که او هم کمکم نسبت به زندگی میل و رغبتش را از دست بدهد و چشم به راه مرگ بماند. با وجودی که لب به غذا نمیزد و دائم در حال بیماری و آه و ناله بود، اما فرشته مرگ به سراغش نمیآمد و او نفس میکشید. سرانجام طاقت زن طاق شد و از...
-
تبرک
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 07:55
روزی شیوانا استاد معرفت، در جادهای همراه شاگردان راه میسپرد. مردی با لباس مجلل و گرانقیمت، خودش را به استاد رساند و از او خواست تا سکهای ازبابت تبرک به او بدهد. شیوانا سرش را پایین انداخته بود و گام برمیداشت و مرد نیز مصرانه هم پای او راه میرفت و درخواست خود را تکرار میکرد.چند قدم بالاتر زن فقیری که شیوانا را...
-
قدرت مکر زنانه
چهارشنبه 23 دیماه سال 1388 15:46
روزی مرد مسافری که - چهره اش نشانگر فردی اندیشمند بوده که سالها به مطالعه تفکر پرداخته ، بر سر راهش به روستای بزرگی رسید . درب خانه ای را کوبیده تا مقداری آب بخواهد . مرد صاحبخانه در منزل نبود و در عوض همسرش درب را بر روی مرد مسافر گشود . خانم خانه وقتی با آن مرد غریبه مواجه شد و ازخواست وی آگاهی یافت ، نگاهی بر سر...
-
وقت شناسی
چهارشنبه 23 دیماه سال 1388 15:38
عبدالملک مروان را غلامی بود به غایت جاهل و نادان ، اما بسبب ساده دلیش ، امیر ، او را نیک داشتی روزی از غلامش پرسید : " آیا تو دانی تقویم چیست و حساب ایام و روزگار را داری ؟ " غلام پاسخ داد : " یا امیر، به نزد من گاه شماری است که بسیار آسانتر و آشکارترازهمه تقویمهاست " عبدالملک با تعجب پرسید :...
-
سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب
چهارشنبه 23 دیماه سال 1388 15:11
روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس بیاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت . استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "...
-
یه تصور از دنیای مجازی
چهارشنبه 23 دیماه سال 1388 14:56
روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم. مدت ها بود می خواستم برای سیاحت از مکان های دیدنی به سفر بروم. در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم. فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست نوشته شده بود: غذای...
-
بهای زمان
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 14:27
تصور کنید بانکی دارید که در آن هر روز صبح 86 هزار و 400 تومان به حساب شما واریز می شود و تا آخر شب فرصت دارید همه پولها را خرج کنید ، چون آخر وقت حساب خود به خود خالی می شود . در این صورت شما چه خواهید کرد ؟ البته که سعی می کنید تا آخرین ریال را خرج کنید ! هر کدام از ما چنین بانکی داریم : بانک زمان هر روز صبح ، در...
-
مرد ثروتمند
چهارشنبه 9 دیماه سال 1388 14:42
حکایتی از بزرگان نقل می کنند که بسیار شنیدنی است . حکایت این است :مردی بود بسیار متمکن و پولدار ، روزی به تعدادی کارگر برای انجام کارهای باغش نیاز داشت . بنابراین ، پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی را برای کار اجیر کند . پیشکار رفت و همه ی کارگران موجود در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آن ها در باغ به کار...
-
دراحوالات شاه بن شجاع کرمانی
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 15:22
شاه بن شجاع کرمانی یکی از شاهزدگان بنام کرمان بوده که بنا بدلائلی شاهزادگی را رها می کند و خرقه دراویش در می آید . آمده است شاه دختری داشت که شاهزادگان تمایل فراوانی برای ازدواج با او داشته اند . شاه بن شجاع روزی به مسجد می رود بدنبال جوانی با ایمان که به ازدواج با دختر خود در بیاورد در مسجد جوان ژنده پوشی را می بیند...